به احترام او
چه میشود عیان شوی مرا عزیز جان شوی
بگو چرا بگو کجا رفتی
دیده بر رهت دارم در دل شب تارم
در غم تو بیمارم تا دوباره برگردی
به هر کرانه رفته ای به یک بهانه رفته ای
دلم نشانه رفته ای بجویمت زبی نشان ها
دوباره پیش من بیا
ببین که میشود به پا نوای شور و نغمه ها
به کوه و دشت و آسمان ها
ببین که دل شکسته ام به گوشه ای نشسته ام
به جز تو دل نبسته ام دمی بمان به پیش من عزیز جانم
زدیده خون شود روان به یادت ای امید جان
زچشم من مشو نهان که در فراغ روی تو رسد خزانم
دیده بر رهت دارم در دل شب تارم